كلمه بازي

ساخت وبلاگ

به شاخه ها زل زده بودم
بوی تو آمد که روی باد لم داده بودی
اول فکر کردم بهار شده
شکوفه روی تنم موج می زد
بعد یکدفعه از آسمان طلا بارید
کسی نگفته بود موهای تو اینقدر بارانزاست
با بغض خندیدم
صدای خنده ی تو رعد و برق زد
چیزی جز نام تو نمی شنیدم
آمدم صدایت کنم 
در همان «ر» ی اسمت بغضم شکست. 
توی دلم گفتم عیب ندارد
من همین کنار می ایستم و نگاهش میکنم
منی که همیشه دنبال جاودانگی بودم
 در امتداد این نگاه تا ابد زنده می مانم.

كلمه بازي...
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 69 تاريخ : شنبه 5 بهمن 1398 ساعت: 20:36

کسی را دیدم که شبیه تو بود. رفتم جلو.

- ببخشید! ساعت چند است؟

نگاهم کرد. ساعت نداشت.

- شما من را یاد کسی انداختید.

می دانستم وقت مناسبی برای پرسیدن نیست. تو برای زمان و مکانی دیگر بودی. اشاره کرد به ساعت روی دیوار. اشاره کردنش هم عین تو بود، آن وقت که به خیابان اشاره کردی. چه زمان تنهایی ست! 

- ممنونم.

لبخند.

كلمه بازي...
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 19:50

محبوب من.بیا در طول این نوشته دانشمند نباشیم. تاریخ-خوان و جغرافی دان هم. می خواهم برایت از چیزهایی بگویم که باعث تسلای دل ما آدمیان می شوند. مثلا این کوه ها را ببین. آنها می مانند. دریا ها و جنگل ها كلمه بازي...ادامه مطلب
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 89 تاريخ : شنبه 12 مرداد 1398 ساعت: 20:36

باباجان دلتنگ تو ام. دلتنگ تو و غمگین از اینهمه زندگی که من نکرده ام و حالا تو جبران همه ی نداشته های منی. می دانم تو هم خوب درد تنهایی را درک خواهی کرد. این هدیه ای ست که من خواسته و ناخواسته به تو م كلمه بازي...ادامه مطلب
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 96 تاريخ : دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت: 17:15

عکست را گذاشته ام جلو ام و نگاهت می کنم و می نویسم از تو که خود منی بی آنکه ذره ای شبیه من باشی. امروز، آسمان ابری بود. من، تو را نگاه کردم ...دیدم چه آفتاب دل انگیزی! کجا بودی اینهمه سال که من گم شده كلمه بازي...ادامه مطلب
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 3 مرداد 1397 ساعت: 19:46

باباجان سلام

شاید لازم باشد صبر کنم تا بزرگ شوی و یک جایی تنها گیر بیاورمت و این ها را به تو بگویم. اما نه تحمل این همه صبوری را دارم و نه هرچه بیشتر می گذرد از درد آنچه در دلم برای تو حس می کنم کاسته می شود. برای همین هروقت که بشود باید برایت بنویسم و خیال به این خوش کنم که روزی اینها را بخوانی و در قضاوتت نسبت به من کمی بخشاینده تر باشی.

كلمه بازي...
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:31

دو نفر با هم دعواشون شد، اولی به دومی هرچی از دهنش درومد گفت، در حالیکه دومی تمام مدت سکوت کرده بود و آروم بود. سومی که شاهد این ماجرا بود، بعد از تموم شدن قائله رفت سراغ دومی و گفت:«آفرین! واقعا مردونگی کردی و بزرگوار بودی که خوشتن داری کردی و جوابش كلمه بازي...ادامه مطلب
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 89 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 22:22

هرمس

سالهاست من تنها به هرمس – خدای زبان و سفر – ایمان دارم. خدایی که در تمام این سالها مرا فراموش نکرد و دستم را در سرمای زمستانِ معنی، به گرمی فشرد و راهم را در شبِ تنهایی، روشن کرد. زبان و سفر، این دو محبوب شیرین! بیشتر از همیشه به هرمس ایمان دارم و تمام ستایش خود را نثار او می کنم که تنها خدایی ست که مرا تنها نگذاشت. 

كلمه بازي...
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 89 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 22:22

آدم هیچ وقت اندازه ی دنیایش نیست. یا از آن کوچکتر است، یا بزرگتر، و یا هردو. لاجرم همیشه دچار یک بی قراری آزار دهنده است که گاه او را بی حوصله می کند و گاه او را تا حد تنهایی می ترساند. تنهایی و بی حوصلگی در تمام لحظات زندگی انسان با او و از رگ گردن نزدیکتر به اوست. 

كلمه بازي...
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : اندازه, نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 9:26

بالاخره یک روز تو هم متوجه آن در نیمه باز گوشه ی باغ مان می شوی. بالاخره یک روز تو هم، با آن کنجکاوی ای که از تو سراغ دارم، از لای آن در به بیرون سرک می کشی و از حجم آن همه سیاهی نفست را حبس می کنی و، مردد و دلواپس، به دنبال جوابی می روی که همه در پی آن و در آرزویش عمر خود به باد دادند. نمی دانم آن روز من در کجای تاریخ و جغرافیای تو ام. اما بگذار از همین امروز که تمام دنیایت آغوش من و خانه ی مان است برایت بگویم تو خودت بخشی از پاسخ به آن همه سیاهی هستی. و چشمان تو، که همیشه در برابر عظمتش بر خود لرزیده ام، خورشیدی ست که همچون سپاهیانی قدرتمند در مقابل آن سیاهی تباه کننده صف می آراید. بگذریم از كلمه بازي...ادامه مطلب
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نیروانا, نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 9:26