دست هایت

ساخت وبلاگ
باباجان دلتنگ تو ام. دلتنگ تو و غمگین از اینهمه زندگی که من نکرده ام و حالا تو جبران همه ی نداشته های منی. می دانم تو هم خوب درد تنهایی را درک خواهی کرد. این هدیه ای ست که من خواسته و ناخواسته به تو می دهم. شاید روزی از من متنفر شوی که چرا تنهایت گذاشتم. اما به یاد داشته باش من خودم به تنهایی زیستم و بدان خو کردم. جز تنهایی چیزی نشناختم و نداشتم که به تو هدیه بدهم. می توانم بگویم برو کتاب بخوان و دوست پیدا کن و عاشق شو و ... اما هیچکدام از اینها تنهایی یک انسان را پر نخواهد کرد. نمی دانم اجداد ما چه هنگام طعم زندگی بدون تنهایی را چشیده اند که حالا ما در ژن های خود این تمایل مخرب و وسوسه ی نابودکننده ی زندگی بدون تنهایی را به ودیعه گرفته ایم و به پایش می سوزیم. 

دلتنگ تو ام. تنها صدای دنیای منی. تنها فریم رنگی این تراژدی سیاه و سفید. تمام وجود من در دست های کوچک تو جا می شود و کاش در همان دست های تو همیشگی می شدم و همانجا تا ابد می ماندم.

كلمه بازي...
ما را در سایت كلمه بازي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 97 تاريخ : دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت: 17:15