کسی را دیدم که شبیه تو بود. رفتم جلو.
- ببخشید! ساعت چند است؟
نگاهم کرد. ساعت نداشت.
- شما من را یاد کسی انداختید.
می دانستم وقت مناسبی برای پرسیدن نیست. تو برای زمان و مکانی دیگر بودی. اشاره کرد به ساعت روی دیوار. اشاره کردنش هم عین تو بود، آن وقت که به خیابان اشاره کردی. چه زمان تنهایی ست!
- ممنونم.
لبخند.
كلمه بازي...برچسب : نویسنده : aaminhadjaran3 بازدید : 77